چو موج مست خودی باش و سر بطوفان کش


ترا که گفت که بنشین و پا بدامان کش

بقصد صید پلنگ از چمن سرا برخیز


بکوه رخت گشا خیمه در بیابان کش

به مهر و ماه کمند گلو فشار انداز


ستاره ر از فلک گیر و در گریبان کش

گرفتم اینکه شراب خودی بسی تلخ است


بدرد خویش نگر زهر ما بدرمان کش